۲۸ فروردین ۱۴۰۲

روانشناسی حجاب اجباری

 

 

فایل صوتی برای نابینایان در انتهای صفحه

مقدمه

داستایوفسکی[1] بی شک یکی از مشهورترین نویسندگان نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی روسیه بود. همه منتقدان و تحلیل کنندگان ادبیات جهان، او را به عنوان نویسنده ای می شناسند که در داستانهای خود بدنبال شناخت ریشه روانی مسائل بوده است.

یکی از مشهورترین رمانهای او «برادران کارامازوف»[2] است که از شهرت جهانی برخوردار بوده و ضمنن آخرین رمان او نیز می باشد. در لا به لای سطور این رمان، داستایوفسکی بدنبال معمای زندگیست و همان سوالاتی را مطرح می کند که همه فلاسفه و دانشمندان و عرفا در همه اعصار و قرون در پی یافتن پاسخی مناسب و منطقی برای آن بوده اند.

در این رمان، نفرت انگیز ترین شخصیت، فئودور پاولوویچ کارامازوف[3] ، پدر برادران کارامازوف است. پدری که پسرانش سرانجام تصمیم می گیرند او را از میان بردارند. اما قاتل او کیست، اسمردیاکوف[4] به تنهائی و یا در توطئه ای با همفکری ایوان[5] ؟  داستان، یک خانواده بی اخلاق را به ترسیم می کشد که میان آنها گویا هدف وسیله را توجیه می کند.

بزرگترین پسر او دمیتری فیودورویچ[6] از زن اول اوست که افسر ارتش و بیش از دیگر برادران  با پدر خود مخالف است. ایوان، از دومین همسر فئودور، گرچه به نظر متعادل تر از دیگران می آید، یک آتئیست است و آلیوشا یا آلکسی[7] که او هم از همسر دوم پدر بی بندو بار خود می باشد، یک راهب خداباور با ایمان است، اما  توان تغییر و یا تأثیرگذاری در برادران خود را ندارد و اما فرزند حرامزاده او به نام اسمردیاکف.

در این رمان گفتگوهایی رد و بدل می شود که جالب توجه است. از جمله پاراگراف زیر که در این مقاله به کار ما می آید.:

" ... کسی که به خود دروغ می‌گوید و به دروغ خود باور می کند، به جائی می‌رسد که نمی‌تواند حقیقت را چه در درون و یا در اطراف خود تشخیص دهد، از اینرو احترام خود را برای خویشتن ودیگران از دست می‌دهد ...." (بخشی از رمان)

به نظر برخی از منتقدان ادبی، داستایوفسکی با ارائه این رمان، بخشهایی از شخصیت دوران عمر خود را به نمایش می گذارد. در هر حال طیفی از یک ایمان ساده لوحانه تا یک خداناباوری بی بندوبار و انواع شرارت در شخصیتهای این رمان جلب توجه می کند. اما قصد اصلی ما در معرفی کاملن مختصر این رمان، تطبیق دادن آن صفات با وقایع زمان حاضر است.



روانشناسی خواهران ارزشی

خواهران ارزشی چه در ایران در حکومت فعلی و چه در زمان حکومت خِمرهای سرخ در کامبوج دارای ویژگیهای خاص همسانی هستند که در دو شکل ظاهری کمابیش متفاوت بروز نموده اند. با این حال هر دو دارای کدهای منفی روانی ثابت هستند که بر طرز فکر آنها تأثیر مستقیم گذاشته و تعیین کننده رفتار اجتماعی آنها می باشد. برخی از این خصوصیت های رفتاری چنین است:


۱ - در عقیده خود بسیار خشکه گرا می باشند.

۲ - دگماهای ساخته شده در روان این افراد، مانند یک سد ضخیم از نفوذ هر نوع عقیده متفاوتی جلوگیری می کند. به عبارت دیگر، خیابان اندیشه آنها تنها یک باند دارد، از اینرو یک دید افراطی یکسونگرانه به جهان پیرامون خود دارند.

۳ - بسیار خشن می باشند، زیرا آن عقاید متعصبانه، هر نوع لطافت و مهر و انعطاف پذیری را از آنها ربوده است.

۴ - بسیار آرمان گرا می باشند و ایدئالیسم آنها درهمان تنها باند خیابان کذائی یاد شده می راند و در این راه، آماده برای به انجام رساندن طیفی از خشونت هستند که می تواند از یک درگیری خیابانی تا شکنجه و قتل امتداد  بیابد.

 من معتقدم خواهران خشکه گرای ارزشی در ایران به همان ویروس های روانی دچار هستند که رفقای مؤنث خِمرسرخ، گرفتار آن بودند.

یک خواهر ارزشی از عطر استفاده نمی کند و آن را خلاف دین می داند. او همه موها و اندام خود را می پوشاند و پوشش او از رنگهایی است که در هنر نقاشی، رنگهای مرده تلقی می شوند. لبخند در قاموس او مصداق هرزگی می باشد و موسیقی را نیز حرام می داند. او خود را فرشته ای در نظر می گیرد که قرار است زنان دگراندیش را اگر لازم باشد با خشونت عریان  به راه راست هدایت کند. به همان خیابان یک بانده تفکرات جزمی خود. خواهران ارزشی دائمن در فکر خود، آن زنانی را که اعتقادی به حجاب اجباری ندارند تخطئه می کنند و برای آنها بدترین احکام را می نویسند، از اینرو در لحظات لازم، آن جذام فکری از محدوده تفکرات او همچون غول چراغ جادو بیرون آمده به اعمال خشونت آمیز تبدیل می شود.

در این میان اولین سیستمی که ناکارآمد می شود، وجدان است، زیرا دگماهای تعبیه شده در درون روان، از خودنمائی آن سیستم ممانعت به عمل می آورد. درست به همین دلیل است که این خواهر ارزشی، با خشونت، دختر جوانی را که روسری بر سر ندارد به داخل ون هل می دهد و اگر او مقاومت کند که می کند، با او درگیر می شود و در این درگیری بخشی از لباس آن دختر بی نوا پاره می شود و یا بالا آمده و زوایای بدن او به نمایش عموم درمی آید.

در این رابطه اگر خواهر ارزشی به تنهایی موفق به پرتاب دخترک به داخل ماشین نشود، باکی نیست چون یکی از برادران کارامازوف، احتمالن آلیوشا در آنجا حضور دارد و با لمس نمودن اعضای زنانه  بدن دختر عاصی از خشکه گرائی مذهبی، سر و ته او را گرفته به داخل ون پرتاب می کند و خوشحال از اینکه دین نبی که با موی دخترک کم سن و سال به خطر افتاده بود نجات یافت، با خواهران،  آن دختر جنایت کار!! را به طرف مقصدی نامعلوم می راند.

به قول ایرج میرزا: " چون شرع نبی از این خطر جست      رفتند و به خانه آرمیدند"

این امر مصداق کامل و بی نقص جمله معروف " از برای یک تکه دستمال، قیصریه را به آتش کشیدن" است.

در هر حال اینها از آن دسته نیستند که بروند و در خانه بیآرامند. یک خواهر ارزشی هرگز آرام و قرار ندارد، او در هر گوشه و زاویه ای یک دخترک بی حجاب را در کمین می بیند تا دین را برباد بدهد و اساس آن را سست نماید و این امر مهم را خدا!! به او سپرده است تا مانند کروبیان کهکشانها از خدا و اوامر او محافظت کند.

با این همه، باید پذیرفت که هم برادران و نیز این خواهران ارزشی، خود، قربانی می باشند. قربانی یک طرز تفکر نادرست و خشونت طلب که سرشار است از انواع دگماهای فقهی که یک خدای تنگ نظر، خودپرست، کوته بین، افراطی، خشن و بی رحم را به نمایش می گذارد.

برحسب عوامل و قوانین طبیعی، این خواهران ارزشی نیز روزگاری خود، دارای همان احساسات طبیعی و عادی بوده اند که اینک قربانیان آنها دارند. اما در معرض بی امان تفکرات خشکه گرایانه مذهبی صِرف قرار گرفتن که یقینن با اجبار و یا اضطرار نیز همراه بوده است، و از ترس سقوط به آنچه آنها جهنم و یا دوزخ می پندارند و برای در امان بودن از مار غاشیه و عقرب جراره !! به همان روش زندگیی روی آورده اند که به آنها به عنوان بهترین و خداپسندانه ترین متد، القای روانی شده است.

این امر که یک دروغ بزرگ بوده است تمام زوایای روان آنها را طوری تیره نموده است که این جمله داستایوفسکی را تداعی می کند که:

 

" ... کسی که به خود دروغ می‌گوید و به دروغ خود باور می کند، به جائی می‌رسد که نمی‌تواند حقیقت را چه در درون و یا در اطراف خود تشخیص دهد، از اینرو احترام خود را برای خویشتن و دیگران از دست می‌دهد ...."

 

با این حال هر خواهر ارزشی در زوایای تاریک ذهنش هنوز کمی تمایل به نوع زندگی آزاد از قید و بندهای بی مورد و بی اساس مذهبی دارد، اما این تمنیات تنها به اندازه یک شمع با شعله ای کوتاه و کم فروغ خود نمائی می کند. در این راستا، تنها کاری که این ارزشی ها باید انجام دهند تا آن شعله به یک آتش سوزی روشنگر تبدیل نشود، آنست که بهای این تضاد درونی را از قربانیان جوان کوچه و بازار بگیرند.

به زبان کاملن ساده روانشناسی، در درون روان آنها این فکر تولید می شود که:


" چون من نمی توانم آزاد از قیود اسارت آمیز، زندگی کنم، به تو نیز اجازه آنگونه زیستن را نخواهم داد."


انسان، موجودی خداگونه

اولین پاراگراف از قانون اساسی آلمان چنین است:

" شأنیت انسان قابل لمس نیست. احترام و محافظت از آن، وظیفه همه اختیارت دولتی می باشد."

البته این یک ترجمه کلمه به کلمه است اما ترجمه روان آن این خواهد بود: 

" شأنیت انسانی قابل خدشه دار یا تخریب شدن نیست و این از وظائف دولتی (حکومتی) می باشد که به آن احترام بگذارد و از آن حفاظت کند. " [سند اول]

برخی از حقوق دانهای آلمانی این قانون را متأثر از افکار امانوئل کانت[8] ، فیلسوف مشهور آلمانی قرن هجدهم و در واقع بخش اصلی و مرکزی قانون اساسی آلمان می دانند. [سند دوم ]

باید توجه داشت، یک انسان تنها از جسم تشکیل نشده است. او دارای بعدی معنوی می باشد و آنچه او را از دیگر موجودات متمایز می سازد، قدرت اندیشیدن و سخن گفتن اوست. قدرتی که از بک ذره، چیزی مانند یک فرمیون، برای مثال هیگز بوزون یا ذره الهی که دانشمندان معتقدند بدان دست یافته اند! ناشی می شود، زیرا این ذره که دائمن با مبدا اصلی خلقت در تماس است به نوع انسان ارزش خدائی می دهد. این ذره از قدرتی مافوق تصور دانشمندان برخوردار است و توهین به جوهر یک انسان، همانا توهین به این ذره الهی می باشد. اینکه اعتقاد شما چیست، نوع زندگی شما چگونه است، و یا حتی اینکه از دید جامعه یک فرد مفید و یا مضر تلقی شوید، هپچ گونه تأثیری در خداگونه بودن انسانها ندارد. تا زمانی که آن ذره در آنجاست، تو خداگونه خواهی ماند.

بنابراین، توهین به شخصیت یک دختر جوان و یا هر کس دیگری، به صِرف آنکه نحوه پوشش و یا زندگی او مطابق نظر تو نیست، به مفهوم توهین به خدای راستین و حقیقی می باشد، زیرا اثرات آن خدای مطلق، در محبت، نرم خویی و احترام به حقوق دیگران تجلی می یابد.

یک یادآوری کوچک به خواهران ارزشی و هم به برادران کارامازوف، که از روی ایمان به یک باور نادرست و یا به علت کسب مادیات به این کار شنیع و ضد انسانی مبادرت می ورزند آنکه:

 

" طبق قانون ازلی «عمل و عکس العمل»، روزی در جائی دیگر و در محیطی مشابه، افرادی پیدا خواهند شد که با تو همان کاری را انجام خواهند داد که تو بر این افراد بی گناه که تنها سلاح شان استقامت در سوار شدن به آن ماشین ها می باشد، روا می داری. حال در این زندگی، در برزخ و یا در یک زندگی زمینی دیگر. آنهم نه از روی کینه کشی، بلکه برای آموزش روحی. تا عمیقن و روحن درک کنی که چه بر سر مردم آوردی."

 

یک تجربه شخصی

در دوره سربازی، روزی در کنار خیابان منتظر تاکسی بودم تا به پادگان بروم. درست روبروی من در طرف دیگر خیابان یک خانم با دخترک پنج یا شش ساله خود منتظر تاکسی و یا اتوبوس بود. بچه بی تابی می کرد و دائمن دست خود را از دست مادرش بیرون می کشید. زن، آشفته و عاصی می نمود و در این گیرودار چادر از سرش به روی شانه اش سقوط کرد و روسری زیر آن هم کمی به عقب رفته بود. ناگاه یک ماشین پاترول تویوتای گشت ثارالله در کنار مادر و فرزند نگون بخت نگاه داشت و سه نفر از سرنشینان پاترول، از آن پیاده شدند و با زن به بحث و جدل پرداختند. آن زن از یک طرف سعی می کرد حجاب خود را تصحیح کند و از طرف دیگر در جدالی با کودک که حالا بشدت می گریست سعی می کرد دست او از دستش رها نشود. در این گیرودار مجددن چادر او کاملن بر زمین افتاد و روسری نیز بر روی شانه اش خزید. گویا این امر به مذاق برادران کارامازوف خوش نیامد و درگیری با زن شدت گرفت. من از این طرف خیابان عریض فقط می توانستم جسته و گریخته کلماتی را از هر دو طرف دعوا بشنوم. آن طور که معلوم بود هیچ کدام از طرفین دعوا قصد کوتاه آمدن نداشتند. به ناگاه درگیری از لفاظی گذشت و شکل نفرت آوری بخود گرفت. دو نفر از آن افراد سعی کردند او را به داخل پاترول هل بدهند و چون با مقاومت زنی که حالا دستش از دست دختربچه گریان جدا شده بود روبرو شدند، نفر سوم هم دخالت کرد و زن بی نوا را سر و ته به داخل ماشین چپاندند. نتیجه این عمل ضد انسانی آن بود که دامن زن که سروته شده بود پائین آمد و لباس زیر او کاملن نمایان شد.

 

حال سوال این است:

" اگر با ملاک و معیار شما به این کمدی تلخ بنگریم، کدام یک گناهش بیشتر است. نمایان شدن چند تار مو و یا بیرون افتادن اجباری عورت آن زن؟ "  

و این تازه بدون در نظر گرفتن ظلمی است که بر آن زن و آن بچه رفت و اثرش تا ابد در فضا خواهد ماند.

 

یک توصیه دوستانه:

"خواهر و برادر ارزشی من، تا دیر نشده، یک شب موقع خواب با خودت فکر کن به کدام خدا اعتقاد داری، به خدای خشن و تنگ نظری که حتی از شیطان هم بدتر است و یا به یک خدای مهربان و حقیقی؟ خدایی که حقوق همه را محترم می شمارد و برای او رنگ و عقیده و مذهب و نحوه زندگی افراد مهم نیست. "


لزوم بازنگری و ایجاد اصلاحات عمیق فقهی

به عقیده من این آخرین فرصت است که فقهای غیرحکومتی، با کمی غیرت و در یک مجمع متشکل از آیت الله های مترقی تر به اصلاح موارد فقهی خشکه گرایانه، که تعداد آنها کم هم نیست بپردازند. این بازنگری در فقه شیعی باید از بیرون کشیدن هزاران حدیث جعلی که فقط در همین چهار دهه پیش به دیگر جعلیات اضافه شده اند آغاز گردد. کاری که مرحوم مجلسی[9] به آن مبادرت ورزید و در آن زمان حدود هشتاد هزار حدیث جعلی را استخراج نمود، اما مرگ، ادامه کار تحقیق را ناممکن ساخت.

 اگر چنین نکنید با سرعت و شتابی که ماشین دولتی عملیات دشمن تراشی برای دین و مذهب بخود گرفته است، بزودی هیچ چیز، حتی کمی احترام، از مذهبتان باقی نخواهد ماند.

در این رابطه فکر می کنم سنی ها وزش جدی باد تغییر را بخوبی درک کرده اند و بطرز شگفت انگیز و احترام آمیزی به اصلاح افکار مذهبی خود می پردازند و شاید همین ها بتوانند با استمرار در اصلاحاتی از این دست که هم اکنون آن را آغاز کرده اند، از نفرت ایجاد شده برعلیه دین اسلام بکاهند. شما آیت الله های شیعه نیز همین مسئولیت را برعهده دارید. 

با سپاس از توجه شما

 

 

تحقیق و پژوهش: فرامرز تابش

کد مقاله در آرشیو پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان: o,hivhk hvcad_fvhnvhk öhvhlhc,t 


 فایل صوتی مقاله برای نابینایان



 

زیرنویس ها
[1]  فیودور میخایلوویچ داستایوفسکی ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ – درگذشتهٔ ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱
[2] Brothers Karamazov
[3] Fyodor Pavlovich Karamazov
[4] Smerdjakow
[5] Ivan
[6] Dmitri  Fjodorvich
[7]  Alexej -Aljoscha
[8] Immanuel Kant
      ع  [9]علامه محمدباقر مجلسی  (۱۶۲۸ تا ۱۶۹۹ میلادی) فقیه شیعه و هم عصر شاه سلطان حسین صفوی و مؤلف بحارالانوار است


اسناد
سند اول
Die Würde des Menschen ist unantastbar. Sie zu achten und zu schützen ist Verpflichtung aller staatlichen Gewalt.
سند دوم
https://www.deutschland.de/de/topic/politik/grundgesetz-deutschland-artikel-1-menschenwuerde